loading...
حرف دلم_Harfe Delam
تمنا بازدید : 25 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (4)

 

خدایا حواست هست

صدای هق هق گریه هام

ازهمون گلویی میادکه

توازرگش به من نزدیکتری.

تمنا بازدید : 33 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (2)

باران کـه میبـارد…… دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود….. راه می افـتم … بـدون ِ چـتـر … من بـغض می کنـم ….آسمـان گـریـه

تمنا بازدید : 13 یکشنبه 21 اسفند 1390 نظرات (1)

مى خواهى بروى ؟ بهانه مى خواهى ؟ بگذار من بهانه را دستت دهم برو و هركس پرسيد بگو لجوج بود ... ... هميشه سرسختانه عاشق بود ... ... بگو فرياد مى كرد همه جا فرياد مى كرد فقط مرا مى خواهد بگو دروغ مى گفت مى گفت هرگز ناراحتم نكردى بگو درگير بود ... هميشه درگير افسون نگاهم بود بگو او نخواست نخواست كسى جز من در دلش خانه كند من اینجا تنها میمانم. اينهمه بهانه برايت آوردم. حالا اگر مى خواهى

 

تمنا بازدید : 34 شنبه 20 اسفند 1390 نظرات (1)

یادم میاد

نشسته بودمو داشتم بهت فکر میکردم

دلم خیلی برات تنگ شده بود

بهت اس دادم

پرسیدم چیکار میکنی گلم

گفتی دارم به تو فکر میکنم

گفتم منم همینطور عزیزم

گفتم خیلی دوست دارم ماه من

گفتی ماه تویی

من ستارم

گفتم نه

گفتی چرا

گفتم من میخوام تو ماه باشی

گفتی ولی من میخوام تو ماه باشی

یادش بخیر

چقد با هم بخاطر اینکه دیگری ماه باشه دعوا کردیم

آخرش من ماه شدم و تو ستاره

ولی هیچوقت نفهمیدی

تو برای من ماه بودی

چون ماه یه دونس

تو هم برای من یه دونه ای

من میخوام یه ماه داشته باشم

نه کلی ستاره

دوست دارم

ماه من...

تمنا بازدید : 21 شنبه 20 اسفند 1390 نظرات (1)

مینویسم تا بدونیـــــــ

نوشتنم بخاطر توستـــــــــ

مینوسم تا قلبم آروم بشه

ت بغضم بترکه

چون این بغض داره خفم میکنه

مینویسم با قلبی که شکسته

قلبی که تورو التماس میکرد ولی تو....

تو داشتی قلب یکی دیگرو آروم میکردی

هر دفعه ازت کمک خواستم تو فقط یه تیکه ی دیگشو شکستیــــــــ

دوست داشتمــــــ ولی دیگه ندارمـــــــ

میخواسمت ولی حالا دیگه نمیخوامـــــــــ

برو چون بودنت فقط درد برام میاره

فقط منو خورد تر میکنهــــــ

برو

دیگه هیچوقت برنگرد

چون ایندفعه این منم که میگم

همهـــــ چیـــــــ بینـــــــــ مـــــــــــا تمومـــــــــــــــــــــــــــ شــــدهــــ

تمنا بازدید : 28 شنبه 20 اسفند 1390 نظرات (1)

هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند

تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم

اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد

این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد

میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!

میخواستم بپرسم که :

عزیزم هنوز مرا دوست داری؟     

تمنا بازدید : 17 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (1)

 گاه دلتنگ میشوم،دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها

    گوشه ای مینشینم و حسرت هارا مرور می کنم

        نمی دانم کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم

             که ***دلتنگ ترینم***

تمنا بازدید : 16 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (1)

دوباره روزای سرد دلتنگی

زندگی با خاطرات قشنگ اون چند روز

گریه های بی صدای شبونه

دوباره حسرت لمس دستات.نگاهت.تمام وجودت

می دونی حسرت چه شکلیه؟؟؟

اون جور که وقتی گریت می گیره...سرت رو محکم تو بالشتت فرو کنی

هی یادت بیاد که اون دیگه نیست

تمنا بازدید : 30 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (0)

الو سلام منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط ، در انتظار یک صداست .
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ،
حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد.
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر ، صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهید برایتان درد و دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

تمنا بازدید : 21 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (0)

می نویسم
چه خوب. . . چه بد
چه زشت. . . چه زیبا
چه تلخ . . . چه شیرین
چه بارونی . . . چه آفتابی
چه شاد . . . چه غمگین
من برای تو می نویسم
اگه می بینی یه روز تلخم یه روز شیرین
یه روز شادم یه روز غمگین
به خدا تقصیر من نیست!
خاصیت عشق همینه!
و برای من همین بس که تو بدونی عاشقتم....!!!

تمنا بازدید : 9 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (2)
شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد

 چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

 به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم

 روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....

تمنا بازدید : 20 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (2)

تو این عزای بی کسی

با این همه دلواپســی

هق هق گریه مو ببین

نمــونده دیـگه نفسـی

نفس نفس

اشک های من
جاری گونه هام شده
این کوله بار لعنتی

سنگین شونه هام شده

برس به دادم  ای عشق من

برس که خیلی خسته ام

خشکیده خون تو رگ من

خراب و دل شکسته ام.....
تمنا بازدید : 21 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (0)

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟

پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم

دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!

پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم

دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!

پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی

چون صدای تو گیراست

چون جذاب و دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه و بافکر هستی

چون به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

نامه بدین شرح بود :

عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

نه

و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 194